سهیلا دشتی: توانی در حد سرنگونی
خبرها کوتاه است و قصه درد ورنجی است مافوق تصور انسانی!
ـ
پدری در برابر چشمان دو فرزندش، در مقابل شهرداری تهران خود را به آتش
میکشد و آنچه بهجا میماند پیکر سوختهای است که دل هر انسانی را به درد
میآورد.
ـ مأموران شهرداری منطقه سه تهران، گوش یک کودک زباله گرد را میبرند.
ـ خانواده رامین حسین پناهی و همه کسانی که دستی بر آتش دارند همراه با آنان برای نجات جان او به دادخواهی برخاسته اند
ـ آرش صادقی به علت شکنجههای وارده دچار سرطان بدخیم استخوانی شده است. عکسهای آرش با بدنی نحیف و لاغر، اما استوار در صفحات مجازی پخش میشود.
ـ نرگس مظلوم (گاه اسمها تعریف واقعیتر از خود ماجرا دارند.)، مادر سهیل عربی با دهانی خشک و چشمانی به گود نشسته از شکنجه هائی که در مورد فرزندش اعمال شده تعریف می کند.
از هر طرف که به تاریخ وجودی رژیم در این سالها بنگریم، اصل داستان همین است که بود. سرکوب بیحدومرز در ابعادی که به واقع در ذهن انسانی نمیگنجد و به این دوره زمانی تعلق ندارد، انحصارطلبی که در مقایسه با حکومتهای دیکتاتوری و فاشیستی یک سر و گردن بالاتر است. در حقیقت حکومت اسلامی با ایدئولوژی ولیفقیه از حکومت فاشیستی موسولینی و نازیسم هیتلری با توجه به اینکه جنگ خانمانسور جهانی دوم و کشته شدن میلیونها نفر را پشت سر گذاشتهایم صدها بار شقیتر و خونخوار تر است. کارنامه رژیم در نزدیک به چهار دهه حکومت ننگین این را نشان میدهد. نقض مستمر حقوق بشر ذاتی ملایان حاکم بر ایران است که به خاطر همین بیش از شصت بار از طرف کمیته حقوق بشر سازمان ملل و مجمع عمومی محکوم شده است. به یاد بیاوریم که رئیسجمهور "مهرورز" خامنهای یعنی احمدینژاد با وقاحتی مافوق تصور در مورد قطعنامه کمیته سوم مجمع عمومی ملل متحد درباره وضعیت حقوق بشر در ایران که پنجاه و پنجمین قطعنامه محکومیت رژیم آخوندی توسط ارگانهای مختلف ملل متحد است، گفت «وقتی در کشورهایی مثل ما پای یک گربه زیر کامیون شهرداری میرود، قطعنامههای حقوق بشری صادر میکنند». به وقایع سال که ۶۷ نگاه میکنیم، خمینی با یک فتوا بیش از سی هزار از بهترین فرزندان این مرز و بوم را سر به دار کرد. گفته اشرف رجوی حقانیت خود را در آن زمان بیشتر بارز کرد که جهان خبردار نشد بر مردم ما چه گذشت. با سانسور گسترده خبری و در اختیار داشتن تمامی وسایل ارتباط جمعی این خبر فقط از سوی خانوادههای شهیدان در ابعاد بسیار معدودی اعلام شد؛ اما فراخوان مریم رجوی و اعلام جنبش دادخواهی خون تازهای در ایران در حال خیزش ایجاد کرد و پخش نوار آقای منتظری تأییدی برعمق جنایات انجام شده بود که با توجه به حضور گسترده ایرانیان در فضای مجازی سرعت دیگری گرفت و چهره کمیسیون مرگ برای مردم افشا شد. این یک نمونه بسیار مهم از نقش رسانههای اجتماعی و بهتر بگویم نقش ما در دوران جدید است. مورد دیگری که در همین روزهای اخیر اتفاق افتاد، پخش خبر و فیلم کودکی که گوشهایش را بریده بودند. انعکاس این خبر در رسانههای وابسته به رژیم و مهمتر از همه ایرنا، خبرگزاری اصلی نظام ولایتفقیه مجبور به واکنش کرد. خبرگزاری ایرنا سراسیمه و با خبری جعلی از طرف کودک که نامش فاروق و ملیت او افغان اعلام شده است، نوشت: «پس از آنکه خبر یافتن کودک زباله گرد در تهران منتشر و اعلام شد که دو نفر در این زمینه به علت ضبط فیلم ساختگی بازداشت شدند، این کودک در گفت وگویی اعلام کرد: تهدیدم کردند شهرداری را متهم کنم».
ـ مأموران شهرداری منطقه سه تهران، گوش یک کودک زباله گرد را میبرند.
ـ خانواده رامین حسین پناهی و همه کسانی که دستی بر آتش دارند همراه با آنان برای نجات جان او به دادخواهی برخاسته اند
ـ آرش صادقی به علت شکنجههای وارده دچار سرطان بدخیم استخوانی شده است. عکسهای آرش با بدنی نحیف و لاغر، اما استوار در صفحات مجازی پخش میشود.
ـ نرگس مظلوم (گاه اسمها تعریف واقعیتر از خود ماجرا دارند.)، مادر سهیل عربی با دهانی خشک و چشمانی به گود نشسته از شکنجه هائی که در مورد فرزندش اعمال شده تعریف می کند.
از هر طرف که به تاریخ وجودی رژیم در این سالها بنگریم، اصل داستان همین است که بود. سرکوب بیحدومرز در ابعادی که به واقع در ذهن انسانی نمیگنجد و به این دوره زمانی تعلق ندارد، انحصارطلبی که در مقایسه با حکومتهای دیکتاتوری و فاشیستی یک سر و گردن بالاتر است. در حقیقت حکومت اسلامی با ایدئولوژی ولیفقیه از حکومت فاشیستی موسولینی و نازیسم هیتلری با توجه به اینکه جنگ خانمانسور جهانی دوم و کشته شدن میلیونها نفر را پشت سر گذاشتهایم صدها بار شقیتر و خونخوار تر است. کارنامه رژیم در نزدیک به چهار دهه حکومت ننگین این را نشان میدهد. نقض مستمر حقوق بشر ذاتی ملایان حاکم بر ایران است که به خاطر همین بیش از شصت بار از طرف کمیته حقوق بشر سازمان ملل و مجمع عمومی محکوم شده است. به یاد بیاوریم که رئیسجمهور "مهرورز" خامنهای یعنی احمدینژاد با وقاحتی مافوق تصور در مورد قطعنامه کمیته سوم مجمع عمومی ملل متحد درباره وضعیت حقوق بشر در ایران که پنجاه و پنجمین قطعنامه محکومیت رژیم آخوندی توسط ارگانهای مختلف ملل متحد است، گفت «وقتی در کشورهایی مثل ما پای یک گربه زیر کامیون شهرداری میرود، قطعنامههای حقوق بشری صادر میکنند». به وقایع سال که ۶۷ نگاه میکنیم، خمینی با یک فتوا بیش از سی هزار از بهترین فرزندان این مرز و بوم را سر به دار کرد. گفته اشرف رجوی حقانیت خود را در آن زمان بیشتر بارز کرد که جهان خبردار نشد بر مردم ما چه گذشت. با سانسور گسترده خبری و در اختیار داشتن تمامی وسایل ارتباط جمعی این خبر فقط از سوی خانوادههای شهیدان در ابعاد بسیار معدودی اعلام شد؛ اما فراخوان مریم رجوی و اعلام جنبش دادخواهی خون تازهای در ایران در حال خیزش ایجاد کرد و پخش نوار آقای منتظری تأییدی برعمق جنایات انجام شده بود که با توجه به حضور گسترده ایرانیان در فضای مجازی سرعت دیگری گرفت و چهره کمیسیون مرگ برای مردم افشا شد. این یک نمونه بسیار مهم از نقش رسانههای اجتماعی و بهتر بگویم نقش ما در دوران جدید است. مورد دیگری که در همین روزهای اخیر اتفاق افتاد، پخش خبر و فیلم کودکی که گوشهایش را بریده بودند. انعکاس این خبر در رسانههای وابسته به رژیم و مهمتر از همه ایرنا، خبرگزاری اصلی نظام ولایتفقیه مجبور به واکنش کرد. خبرگزاری ایرنا سراسیمه و با خبری جعلی از طرف کودک که نامش فاروق و ملیت او افغان اعلام شده است، نوشت: «پس از آنکه خبر یافتن کودک زباله گرد در تهران منتشر و اعلام شد که دو نفر در این زمینه به علت ضبط فیلم ساختگی بازداشت شدند، این کودک در گفت وگویی اعلام کرد: تهدیدم کردند شهرداری را متهم کنم».
با
نوشتن دو نمونه بالا میتوان به قدرتی که رسانههای اجتماعی در اختیار
مردم قرار میدهند، توجه کرد و این کار را مهم شمرد. و دست رژیم را رو کرد.
خامنهای روحانی نمیتواند، احمدینژادی وار قطعنامهها را کاغذ پاره
بدانند و واکنش مردم را انکار کنند. آنان در کوچکترین مسائل اجتماعی مجبور
به اظهار نظر و موضعگیری هستند.
در هفتههای گذشته خبری در مورد بستن صدها حساب فیس بوک و توئیتر انتشار پیدا کرد. شرکت گوگل اعلام کرده ۳۹ کانال مرتبط با رادیو و تلویزیون دولتی ایران را در شبکه «یوتیوب» شناسایی و آنها را مسدود کرده است. گوگل همچنین وبلاگهائی را در «بلاگر» و در «گوگل پلاس» مسدود کرده است. معاون رئیس گوگل، در بیانیهای گفته است: «فعالان این نوع رخنه، مقررات ما را نقض کرده بودند و ما سریعا محتوای آنها را از سایتهای خود حذف کرده و حسابهایشان را بستیم؛ اما رژیم با دو رویکرد به ظاهر متفاوت با این مسئله برخورد می کند. مثل شمشیر دولبه دومکلوس لبه تیزش به سوی مردم برای بستن حسابهای فیس بوک و توئیتر و حتی دستگیری قتل و اعدام و زندانهای طویلالمدت است. نام محمد صیافی اولین وبلاگری که اعدام شد و ستار بهشتی نامهائی آشنائی برای مردم ایران هستند. و با لبه دیگر با همین وسیله به تروریزم فرهنگی خود ادامه میدهد. با باز کردن صدها حساب تقلبی در فیس بوک و توتیتر، قصد آن دارد که حضور خود را در رسانههای اجتماعی بارز کند و پیام بنیادگرائی خود را صادر کند و با ترویج دروغ جنگ روانی و شیطان سازی علیه آلترناتیو برحق و توطئه هائی که سالیان علیه مجاهدین و مقاومت ایجاد کرده، ادامه دهد.
فارغ از اینکه دسترسی به اطلاعات آزاد جزو حقوق پایه ای بشر محسوب میشود و رژیم تصور می کند که میتواند کمافی السابق به زد و بند بپردازد و شاهد آن هستیم که ایادی و مأمورانش دستور خامنهای مبنی بر آتش به اختیار را به اتم وجه اعمال میکنند، باید به قدرت مردم و توانی که در ما هست باور داشته باشیم. میتوان از شرکتهای فیس بوک و توئیتر و گوگل و دیگر رسانههای اجتماعی خواهان آن بود که این شرکتها با استفاده از امکانات تکنیکی برتر مردم ایران را برای رساندن صدای قیامهای روزانه خود به جهان را کمک کنند. این حداقل کاری است که مدیران ارتباطات مجازی میتوانند برای مردم ایران انجام دهند. چشمان به خون نشسته ندا و پیکر شکنجه شده ستار و هزاران زندانی سیاسی دستگیر شده در قیامهای اخیر در انتظار ما هستند که پیامشان را به دنیا برسانیم؛ اما سرنگونی زمانی تحقق پیدا می کند که دست به دست هم با قیام عمومی و با اتکاء به کانونهای شورشی کار این ددمنشان را به پایان برسانیم. زمان این حرکت بزرگ اجتماعی رسیده است.
در هفتههای گذشته خبری در مورد بستن صدها حساب فیس بوک و توئیتر انتشار پیدا کرد. شرکت گوگل اعلام کرده ۳۹ کانال مرتبط با رادیو و تلویزیون دولتی ایران را در شبکه «یوتیوب» شناسایی و آنها را مسدود کرده است. گوگل همچنین وبلاگهائی را در «بلاگر» و در «گوگل پلاس» مسدود کرده است. معاون رئیس گوگل، در بیانیهای گفته است: «فعالان این نوع رخنه، مقررات ما را نقض کرده بودند و ما سریعا محتوای آنها را از سایتهای خود حذف کرده و حسابهایشان را بستیم؛ اما رژیم با دو رویکرد به ظاهر متفاوت با این مسئله برخورد می کند. مثل شمشیر دولبه دومکلوس لبه تیزش به سوی مردم برای بستن حسابهای فیس بوک و توئیتر و حتی دستگیری قتل و اعدام و زندانهای طویلالمدت است. نام محمد صیافی اولین وبلاگری که اعدام شد و ستار بهشتی نامهائی آشنائی برای مردم ایران هستند. و با لبه دیگر با همین وسیله به تروریزم فرهنگی خود ادامه میدهد. با باز کردن صدها حساب تقلبی در فیس بوک و توتیتر، قصد آن دارد که حضور خود را در رسانههای اجتماعی بارز کند و پیام بنیادگرائی خود را صادر کند و با ترویج دروغ جنگ روانی و شیطان سازی علیه آلترناتیو برحق و توطئه هائی که سالیان علیه مجاهدین و مقاومت ایجاد کرده، ادامه دهد.
فارغ از اینکه دسترسی به اطلاعات آزاد جزو حقوق پایه ای بشر محسوب میشود و رژیم تصور می کند که میتواند کمافی السابق به زد و بند بپردازد و شاهد آن هستیم که ایادی و مأمورانش دستور خامنهای مبنی بر آتش به اختیار را به اتم وجه اعمال میکنند، باید به قدرت مردم و توانی که در ما هست باور داشته باشیم. میتوان از شرکتهای فیس بوک و توئیتر و گوگل و دیگر رسانههای اجتماعی خواهان آن بود که این شرکتها با استفاده از امکانات تکنیکی برتر مردم ایران را برای رساندن صدای قیامهای روزانه خود به جهان را کمک کنند. این حداقل کاری است که مدیران ارتباطات مجازی میتوانند برای مردم ایران انجام دهند. چشمان به خون نشسته ندا و پیکر شکنجه شده ستار و هزاران زندانی سیاسی دستگیر شده در قیامهای اخیر در انتظار ما هستند که پیامشان را به دنیا برسانیم؛ اما سرنگونی زمانی تحقق پیدا می کند که دست به دست هم با قیام عمومی و با اتکاء به کانونهای شورشی کار این ددمنشان را به پایان برسانیم. زمان این حرکت بزرگ اجتماعی رسیده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر